سفارش تبلیغ
صبا ویژن
استیون در سرمای اهواز! - لواشک ترش عشق یا قره قوروت زندگی؟
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
در مردمی که نه خود نیک خواه اند و نه نیک خواهان را دوست دارند، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
نویسنده : استیون اسپیکمن:: 83/12/17:: 6:38 عصر

همه رفتن کسی با ما نموندش!
کسی خط دل ما رو نخوندش!
.... همه رفتن ولی این دل ما رو ... اونی که فکر نمی کردیم سوزوندش!

..... نمی دونم چقدر ربط داشت ولی فقط می دونم که ... همه رفتن! ... همه رفتن ... همه ... و حالا امشب من تنهام ... ... و امشب باز هم سایه بونی دیگه نیست ... باز هم آفتاب داره غوغا می کنه ... مگه ای« دل سایه بونی دیگه پیدا می کنه! ... مگه پیدا می کنه؟؟؟؟  ...

می گن: شهر ما تا دور دوراش ... بیابون و بیابونه !!!! تشنه بارونه و ابرای اون بی بارونه! ... سایه بونی دیگه نیست!

.... نمی دونم ولی یه طوری شدم! نشسته ام دارم هی چرت و پرت می گم!

داوود قبل از رفتن وصیتی کرد ... که واجب می دونم که اینجا اسمی ازش ببرم! ... آخه وصیت قشنگی کرد!!! ... مهدی هم ... یه چیز خوب به ذهنم ... نه نه نه ... به قلبم رسیده که می خوام بگم: که خب همین حرف داوود باعث شد که به قلبم برسه ... و خب اون اینه: می خوام اسم بچه هایی رو که توی این مدت با هم بودیم بگم:

احمد ... غلام ... رحیم ... ابراهیم ... حامد ... هادی .. یه هادی دیگه ... یکی هم باز ... نه نه ... محمد هادی... روزبه ... اکبر ... یاور ... مسعود ... رضای گل ... مهدی ... یه مهدی دیگه ... محمد ... محمد تقی ... مممممم! بذارید فکر کنم! ... محمد ... احسان ... یه احسان دیگه ... محسن ... حمید ... حسین ... سهراب ... باز هم بگم؟

نمی دونم ... گاهی فکر می کنم که .... اصلا مهم نیست که من چی فکر می کنم مگه نه؟؟؟ نمی دونم ولی حسابی قاط زدم!!! از طرز حرف زدنم معلومه نه؟؟؟؟ می دونین جالب چیه؟؟؟؟ جالب اینه که من تصمیم گرفتم که با همه راحت باشم ... یه موقع خیلی می ترسیدم از این که دیگران در مورد من بدونن!!!!! ولی حالا خیلی دوست دارم که بقیه راجع به من بدونن!!!!! ... خیلی ... واسه همین هم خیلی راحت احساساتم رو بروز می دم و اصلا برام مهم نیست که بقیه فکر کنن که ... .... ... دوست دارم همه بفهمن که من بعضی موقع ها قاط می زنم ... بعضی موقع ها هم دیوونه می شم ... و وقتی دیوونه می شم ... نمی رم توی اتاق خودم رو قایم کنم ... بلکه می آم  بیرون .... جایی که همه بتونن ببینن ... که همه بدونن که یکی هم هست که دیوونه است!!!! که هیچی حالیش نیست ... که احمقه ... که نمی فهمه فردا براش دردسر درست می شه ... دلم می خواد همه بدونن که یکی هست که ....................... اصلا ولش کن! ...

اونایی که با من بودن می دونن که چقدر من بد دهن هستم و خیلی راحت به همه توهین می کنم ... مثل یه اسب که کسی نتونسته باشه رامش کنه!!!!!!! رها و آزاد ... که همین طوری راحت زندگی می کنه ... که اگه عصبانی شد لگد می زنه ... ولی عاشقه ... عاشق یه دشت سر سبز که همه اونجا باشن ... همه ... ولی دوست داره همین جوری باشه ... رام نشه ... داد بزنه ... داد بزنه ... صداش بپیچه توی دشت ... و بقیه هر فکری می خوان بکنن!!!!! ... بعضی موقع ها دیووونه می شم ... راه می رم زیر بارون ... راه می رم زیر بارون ... این جور موقع ها اصلا نمی دونم ... یعنی نمی خوام بدونم کجام!!!!!!! برام مهم نیست که ... فقط می خوام که سرم نترکه ... که یه وقت قلبم آتیش نگیره ... فقط راه می رم و اصلا هم مهم نیست که کجا می رم ... خیلی ها که می بینن می گن: این دیوونه داره بازهم ادا در می آره ولی خودم که می دونم دیوونه ام!!!!!!!!!!!!!!!!! ... نمی دونم ... فقط می دونم که خیلی دارم چرند می گم!!!!!!

فقط یه جمله است که همیشه بهش عمل می کنم:

اگه رو در روی کسی بهش توهین کنم ... شب براش گریه می کنم! ... فحش ها ... نفرین ها ... نفرت ها ... همیشه روی لب منه!!!! ولی مهر محبت ... صفا ... عشق توی قلبم ...

کاش همه آدم ها این طور بودن ... اون وقت من راضی بودم که هر چه قدر می خوان به من فحش بدن!!!! و برام هم مهم نبود ... ولی آدم این طور نیستن ... آدم ها ...

آدم ها همون لحظه که تو رو می بوسن ... توی ذهنشون طناب دار تو رو می بافن!

 

معذرت که چرت و پرت گفتم!

راستش می خواستم از این شکلک ها هم بذارم ولی خب ... حال هیچی رو ندارم ... خیلی حالم گرفته است!!!!!!

 

استیون کوچولووووووووووووووووووو!


موضوعات یادداشت


نویسنده : استیون اسپیکمن:: 83/12/9:: 2:15 عصر

با سلام

امیدوارم که حال همه خوب باشه

خب ... چند تا چیز هست که باید بگم

بالاخره پروزه ی من تموم شد ... و خب الان دیگه فقط مونده ببرم اساتید نگاهی روش بندازن و یه نمره ای بدن ولی من دیگه انگیزه ای برای این کار ندارم ... آخه تنهام! کاش .... مممممممممممممممممممم

ولش کن ... دیگه به تنهایی عادت کردم ... اصلا مهم نیست

حالا چند تا سوتی تعریف می کنم که سر حال بیایید

اونروز امتحان فوق داشتم ... خلاصه صبح اون قدر خونده بودم و استرس داشتم  که مبادا با این همه خوندن ... زحمت هام  هدر بره  ... که خوابم برد و سر جلسه فوق نرفتم

بعد از ظهر هم رفتم... آخه نه من خیلی نابغه هستم ... دو تا رشته شرکت کردم   ... گفتم: می رم لا اقل یه ساندیسی بخوریم ... ولی خب ... وقتی رفتم اون جا هر چه قدر منتظر شدم ساندیس ندادن ... گفتم: عجب غلطی کردیم اومدیم تو سالن ... کاش حالا بذارن بریم بیرون ... یه وقت نگن باید تا آخر جلسه بشینید  ... که دیدم دو نفری رفتن بیرون ... سری هر چی تست بود همه رو پر کردم  و زدم بیرون   ... رفتم روی پل کارون قدم زدم و توی دلم خوندم: بلمرونم ... به خدا بلمرون ... سرگردونم روی شرط کارون ... روزها می رم پی صید ماهی ... شب می خوابم تو بلم تو ساحل .... یاری می خوام شوخ و شنگ خوشگل ... مهربون و یک زبون و یک دل .... نه نه نه ... این نه ... خوندم: لب کارون ... چو گلبارون .... یه پام رو هم شل کردم ... مثل آغاسی ... نه نه نه .... شوخی می کنم .. اصلا می ری روی پل کارون دلت می گیره .... دیگه حالی واسه آدم نمی مونه ... ولی خب من خوشم می آد  ... وای وای وای ...

دیشب ... دیشب نشستم تا ساعت 1.30 چایی خوردم ... هی چایی می خوردم ... هی عرق می ریختم ... هی چایی می خوردم ... هی عرق می ریختم ... صدای نوار رو هم تا ته بلند کردم .... و خودم هم باهاش می خوندم  .. اون هم با این صدای نکره ام  ... اینجا آدم راحته .... هر چقدر که بخوای می تونی داد بزنی کسی هم نمی گه: چت شده؟؟؟؟ آخه می دونن که هر کی اینجا باشه یه چیزیش شده! واسه همین هم اگه مثل دیوونه ها داد بزنی کسی نمی گه: این خل شده ... چون می دونن که خل شده

یه کاری هست که من بعضی موقع ها انجام می دم ... خیلی حال می ده ... انجام بدید ... بعد ببینید که اگه معتاد نشدید به انجامش .... چراغ ها رو خاموش کنید .... کاملا ... بعد توی تاریکی ... صدای سیاوش قمیشی یا معین یا ... یه خواننده که ترانه الکی نخونه ... با مفهوم بخونه ... بذارید و صداش رو تا ته ببرید بالا ... بعد همراه با اون خودتون هم داد بزنید ...وای که چه کیفی میده

یه ابتکار تازه هم می خوام توی وبلاگم انجام بدم ... که سری بعد که آپ کردم می گم

 

فعلا مخلص همگی

استیون کوچولووووووووووووووووو


موضوعات یادداشت


نویسنده : استیون اسپیکمن:: 83/12/4:: 3:53 عصر

اول اینکه سلام! ... کلامی که چقدر آرزو دارم به برادرانم و خواهرانم بگم ... ولی اونها فکر می کنند که ...

دوم این که من در حال فحش دادن هستم! ... اون هم به ..... مثل همیشه!

سوم اینکه ... این وبلاگ جدید رو به این دلیل راه انداختم چون وبلاگ قبلی من دچار مشکل شده و خب هر چی صبر کردم نشد ... ولی خب من هم دلم داره می ترکه واسه همین هم باید بنویسم چون اگه ننویسم می ترکم!

چهارم این که:

با توام! با تو ... پس خوب گوش کن:

ز آغاز دل را سپردم به تو                      که از مهر خاطرنوازی کنی

نگفتم که سر پیچی از عشق من               به دیوانگی ترک تازی کنی

 

سر عاشقی گر نبودت چرا؟                    به جامم شراب هوس ریختی

تو که دل به جای دگر داشتی                  چرا با روانم درآمیختی؟

 

پنجم اینکه ... با وجود اینکه ...

هر لبی که بر لبم رسید ...

یک ستاره نطفه بست ...

در شبی که می نشست ...

روی رود یادگارها ...

باز هم ستاره آرزو کنم ...

باز هم - با دو چشم خیس ...

ستاره آرزو کنم ...

 ........................................

 

چون می دونم که چیزی هست به اسم دوست داشتن ... که هیچ کس اون رو احساس نکرده و اگه بتونه درک کنه ... دیگه از عشق متنفر می شه ... از تنهایی متنفر می شه ... من معتقدم آدم ها تنها هستند و از تنهایی خودشون لذت می برند چون ... هیج وقت دوست داشتن رو درک نمی کنند!

من از تنهایی متنفرم گر چه تمام عمرم محکوم بودم به تنها زیستن!

من از عشق متنفرم گرچه تمام عمرم محکوم بودن به عاشق زیستن!

ولی دوست داشتن رو دوست دارم و با تمام وجود طلب می کنم ... چون شاید از این عمر 23 ساله ام ... چند نفسی رو با دوست داشتن سپری کردم ... لا اقل خودم این طور فکر می کردم! و می دونم که وقتی کسی رو دوست داری حتی نفس کشیدن انسان هم براش لذت بخشه ... لذت بخش!... نفس ها مقدس می شن ... ولی ... من سایه های سیاه قشنگی رو می بینم که ناشی از تنهایی منه! .... و همه دوستش دارن ... در حالی من متنفرم از این سایه ها!

 

ششم اینکه ... تولدم مبارک!

یه تولد تازه!

ولی خب این بار ... دیگه به این دنیا عادت کرده ام ... و خب خیلی جالبه ... پا به یه دنیایی بذاری که بدونی چه شکلیه ... برای من که خیلی جالبه!

 هفتم اینکه ...

اسم وبلاگ اینه قشنگترین سایه های سیاه تنهایی

نویسنده ... خودم هستم ... استیون کوچولو ...

 

و هشتم ..........................بسم الله! ... به اسم الله ... که گذاشت یه هفته ... از هر نفسی که می کشم لذت ببرم! ... نمی دونم چرا ولی واقعا خوشحال بودم ... واقعا زندگی می کردم! ....... به اسم الله!

 

استیون کوچک

 

 


موضوعات یادداشت



استیون دونی
استیون در سرمای اهواز!
هنوز هم همراه با ترس
قدم های لرزان
پریدن از حصارها به بیرون
70988:تا حالا هر چند تا که اومدن
20:اونایی که امروز اومدن
موضوعات وبلاگ
اجازه ... حاااااااااااااااااضر ... غاااااااااااااایب

یــــاهـو

لوگوی خودم
استیون در سرمای اهواز! - لواشک ترش عشق یا قره قوروت زندگی؟
هر کلمه ای را که می خواهید
در وبلاگ من بیابید
کافی است اینجا تایپ کنید
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید
بابا! استیونه دیگه!

لوگوی دوستای خوبم


لینکای دوستای خوبم

بهارستان
دیوار
(باران)
خانه ی زرد من
هساره ی ئیواران
نی نی جون و یادداشت هایش
عشق را بنیاد بر ناکامی است
cleopatra
aliirezaa
هوای تازه بهار
جوانه ای از کویر
دیوانه تقسیم بر دو
روزهای خوب نوجوانی
آهو کوچولو
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
روی هر شانه سری تکیه ...
آسمان بی ستاره من
خوشا آندم که از دل می نویسم
مرغ دریایی
سارا دخترک تنها‏
زنده ام تا روایت کنم
گروه امداد و نجات موج پیشرو
ساکنان سرزمین باد

نترس! مشترک شو ... قول می دم تا آپ کردم یه ایمیل برات بیاد
 
آوای آشنا
طراح قالب

Danshjoo List