سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقای پیام!؟؟!؟!؟!؟ - لواشک ترش عشق یا قره قوروت زندگی؟
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]
نویسنده : استیون اسپیکمن:: 84/3/12:: 5:36 عصر

سلام!

خیلی وقته که دیگه بارون نزده!!! ... من هم قصد نداشتم آپ کنم ولی ...

خیلی وقته که کسی برام کامنتی نذاشته!!!

غیر از آقای پیام که من همین جا می خوام براشون جواب بدم!

آخه ایشون اومده بودن به وبلاگ من و کامنتی رو با این مضمون گذاشته بودن ... که:

شعر فقط این نیست که چشمت ببندی و هر چی به ذهنت رسید بنویسی. شعر باید گیرا باشه. اگه این طوری بود ایرج میرزا 10000 جلد شعر می تونست بگه

و ای کاش می فهمیدی شب شعر اهواز و آبادان بچه ها بیشتر مسخرت می کردند تا تشویق!!!

 

و من می خوام ازشون سوال کنم: حرف هاتون پر از تناقض و ایراده!!!‏خودتون یه بار دیگه حرف های خودتون رو بخونید ببینید سر درمی آریدیا نه؟؟؟!!! ... نظرتون رو راجع به شعر کاملا اشتباه می دونم!‏ و علاوه بر اون اولین خصوصیت یه شاعر رو زیبابینی می دونم که ظاهرا شما نمی تونید زیبا ببینید!!!‏ و دومین خصوصیتش رو نترسیدن که ظاهرا شما ...!!! و این رو هم می گم که هر چیزی که آدم می نویسه (اون هم با دلایل کاملا مشخص) اسمش کامنت نیست!!! ... خالی کردن عقده با کامنت فرق داره!!! ... ولی من از این که برای من کامنت گذاشتید از شما ممنونم!

خودتون راجع به حرفی که به من زدید ... فکر کنید!!! ... و این که به چه دلیل این حرف ها رو به من زدید!!! ... من قضاوت رو به وجدان شما واگذار می کنم و البته خود بچه ها بهتر می دونن که اون شب به قصد مسخره کردن، کف زدن یا این که واقعا از اون شعر خوششون اومده بود!!!

و می خوام خدمت شما عرض کنم که : بچه های دانشگاه نفت شعورشون بالاتر از اون حرفهاست که شما و امثال شما فکر می کنن!!!

توهین به من در این وبلاگ ایرادی نداره و من ناراحت نمی شم! ولی اینقدر راحت، به شعور یه جمع (اون هم بچه های هم دانشگاهی خودتون) توهین نکنید!!!

در مورد نظراتتون نسبت به شعر هم ساده ترین اصل رو در شعر فراموش کردید و اون این که شعر  به طور ناگهانی الهام می شه!!!‏ و چیزی وارد ذهن نمی شه ... بلکه یه حس (که شاید حتی نشه اسمش رو حس گذاشت) وارد روحش می شه!!!‏اون هم ناگهانی!!!‏و حتی خیلی از شعرای بزرگ هستن که وقتی شعر رو گفتن، بعدش خودشون هم نمی دونن که چی گفتن که بخوان راجع بهش فکر کنن ... اگه فکر می کنید که این طور نیست ... برو از اونهایی بپرس که عمری شاعرانه زندگی کردن!!! ...

حتی خود مولوی در یکی از شعرهاش می گه که: گمان نکنید که من شعر به خود می گویم!!! ... تا وقتی که هشیارم یکی دم نزنم!!! (البته من خود شعر رو حفظ نیستم)

برای همین تعریف کوچیک شما از شعر، هزاران هزارصفحه می شه جواب نوشت و تعریف خنده دار شما رو رد کرد ... ولی ... برای شما بیش از این چیزی نمی نویسم!!!

 

استیون کوچک

 


موضوعات یادداشت



استیون دونی
استیون در سرمای اهواز!
هنوز هم همراه با ترس
قدم های لرزان
پریدن از حصارها به بیرون
71124:تا حالا هر چند تا که اومدن
156:اونایی که امروز اومدن
موضوعات وبلاگ
اجازه ... حاااااااااااااااااضر ... غاااااااااااااایب

یــــاهـو

لوگوی خودم
آقای پیام!؟؟!؟!؟!؟ - لواشک ترش عشق یا قره قوروت زندگی؟
هر کلمه ای را که می خواهید
در وبلاگ من بیابید
کافی است اینجا تایپ کنید
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید
بابا! استیونه دیگه!

لوگوی دوستای خوبم


لینکای دوستای خوبم

بهارستان
دیوار
(باران)
خانه ی زرد من
هساره ی ئیواران
نی نی جون و یادداشت هایش
عشق را بنیاد بر ناکامی است
cleopatra
aliirezaa
هوای تازه بهار
جوانه ای از کویر
دیوانه تقسیم بر دو
روزهای خوب نوجوانی
آهو کوچولو
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
روی هر شانه سری تکیه ...
آسمان بی ستاره من
خوشا آندم که از دل می نویسم
مرغ دریایی
سارا دخترک تنها‏
زنده ام تا روایت کنم
گروه امداد و نجات موج پیشرو
ساکنان سرزمین باد

نترس! مشترک شو ... قول می دم تا آپ کردم یه ایمیل برات بیاد
 
آوای آشنا
طراح قالب

Danshjoo List