با سلام خدمت دوستان
امیدوارم که حالتون خوب باشه و در پناه ایزد منان روزهای خوبی داشته باشید! وای وای وای عجب چیزی گفتم من
اصلا یه جور دیگه شروع می کنم
سلام! سلام ای شب معصوم
سلام ای شبی که چشم های گرگ های بیابان را به حفره های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می کنی
ای بابا باز هم که نشد ... چی کار کنم من؟
سلام! خوبید؟ نه؟ ... ای بابا خب نباشید
نه ... نه نشد ... ای بابا اصلا قاط زده بیدم ... یه مدتی می شه که ننوشته ام ... نمی دونم باید چی بنویسم
خب این جوری می گم: به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
واژه ای در قفس است
صدا ... صدا ... صدا تنها صداست که می ماند
اصلا چه ربطی داشت؟
ربط این حرفها در بی ربطی است ... این هم یه جمله ی معروف از نویسنده ی معاصر .... استیون کوچک
اصلا ... هیچی .... این طوری شروع می کنم
به نام زیبا
و سلام ... خیلی دلم تنگ شده بود
شما چطور؟
عیدتون هم مبارک... قبل از رفتن که فرصت نشد ... در ضمن سال نوی شما هم مبارک ... امیدوارم که سالتون سرشار باشه از ... عشق
خب؟ چه خبرا؟ ... چی؟ داستان می خواید براتون بنویسم؟ باشه! می نویسم ... چرا ننویسم؟ می نویسم! منتظر باشید
امروز روز اول بود که دانشگاه ما اینترنت راه افتاد و من بدو بدو اومدم اینجا
البته دیگه دارم از اینجا می رم
دارم خودم رو آماده می کنم که برم
کلی برنامه واسه خودم ردیف کردم یکی اینه که دارم حسابی ورزش می کنم که سر وزن بیام ... و خب ... ورزش روحی بدنم رو داغون کرده واسه همین هم یه مدتیه که دارم ورزش جسمی می کنم ... در ضمن
یه کارهای دیگه هم دارم می کنم که ... نمی شه گفت
به هر حال جدایی از یه لحاظ خیلی غمناکه ولی خب من دیگه خیلی چیزها رو پذیرفته ام و برام مسئله ای نیست
خب ... فکر کنم که خیلی حرف زدم نه؟
به هر حال من چند روز دیگه یه متن عالی براتون خواهم نوشت ... امیدوارم که بخونید و بهم نظر بدید
فعلا بای بای
استیون کوچک